جدول جو
جدول جو

معنی ادب پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

ادب پذیر
آنکه می تواند ادب یاد بگیرد
تصویری از ادب پذیر
تصویر ادب پذیر
فرهنگ فارسی عمید
ادب پذیر
پذیرای ادب: این کودک ادب پذیر نیست
لغت نامه دهخدا
ادب پذیر
پذیرای ادب: (این کودک ادب پذیر نیست)
تصویری از ادب پذیر
تصویر ادب پذیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادت پذیر
تصویر عادت پذیر
عادت پذیرنده، خوی پذیرنده، آنکه رفتار دیگران بر او تاثیر می گذارد، برای مثال کجا چون طبع مردم خوی گیر است / ز هرکس آدمی عادت پذیر است (عطار۱ - ۲۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
آنکه ادیبان و اهل ادب را دوست دارد و آنان را تشویق و ترغیب می کند، دوستدار دانش و فرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ / اُو)
قابل پرداخت
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مدعی. ادعاکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
خوی پذیرنده. آنکه از کسی یا چیزی عادت پذیرد. آنکه خوی دیگری را قبول کند:
کجا چون طبع مردم خوی گیر است
ز هر کس آدمی عادت پذیر است.
عطار
لغت نامه دهخدا
(وِکَ دَ / دِ)
نعت از شادی پذیرفتن. پذیرندۀ شادی:
چو بربط هر که او شادی پذیر است
ز درد گوشمالش ناگزیر است.
نظامی (خسرو شیرین ص 415)
لغت نامه دهخدا
شایستۀ دعوی
لغت نامه دهخدا
مشوق ادب. مروّج فرهنگ:
چشم بدان دور باد از آن شه کان شه
سخت ادب پرور است و علم خریدار.
فرخی، ادباب بلاد، پر کردن آنرا از عدل
لغت نامه دهخدا
تصویری از کدر پذیر
تصویر کدر پذیر
مغموم و آشفته، خلل پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امر پذیر
تصویر امر پذیر
فرمان پذیر پذیرنده فرمان قبول کننده امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب پرور
تصویر ادب پرور
مشوق ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعا پذیر
تصویر ادعا پذیر
شایسته دعوی
فرهنگ لغت هوشیار
متاء ثر پذیرنده و دریافت کننده اثر چیزی یا کسی که اثر موء ثری را قبول میکند و می پذیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا پذیر
تصویر ادا پذیر
قابل پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
خو پذیر با بدان کم نشین که بد مانی خو پذیر است نفس انسانی (سنائی حدیقه) آن که از کسی یا چیزی عادت پذیرد کسی که خوی دیگری را قبول کند
فرهنگ لغت هوشیار